پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
عروسی  بابا و مامانعروسی بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
مامان سحر مامان سحر ، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
بابا آرشبابا آرش، تا این لحظه: 38 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
عقد بابا و مامانعقد بابا و مامان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
ساخت وب سایت پرهامساخت وب سایت پرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پرهام دنیای سحر و آرش

پرهام دنیای منی

نه گفتن پرهام و اولين بوسه پرهام به مامانش

سلام ماماني الان شما 14 ماه و 21 روزته كه اين مطلبو مي نويسم  هفته پيش رفته بوديم شمال دوباره سرما خوردي كه بردمت دكتر رسولي نژاد بهت شرنت ديفن هيدارمين داد و قد 82 و وزن 700/10 را گرفت و الان بعد از يه هفته بهتر شدي. جديدا ناناز مامان هرچي بهش مي گي ميگه نه مثلا ميگم پرهام هندونه مي خواي كله اش مي بره بالا مي گه نه  و عشم وقتي آب مي خواد و ميخواد بفهمونه  نگاه به ليوان اب مي كنه و گريه مي كنه كه مثلا آب مي خواد . به پرهام ميگم مامانو بوس كن صورتشو مي چسبونه به صورتم مثلا بوس كرده . هر آهنگي واست بذارن زودي پا  ميشي و مي رقصي حركاتي باحالي انجام مي دي مثلا آهنگ تند باشي تند ...
24 خرداد 1393

شمال رفتن و دوباره مريضي پرهام

سلام ماماني طبق معمول هروقت ميريم شمال شما مريض و سرما مي خوري و ميايم. چهارشنبه با باباي رفتيم شمال و جمعه برگشتيم و اونجا باروني و هوا سرد بود بخاطر همين شما مريض شدي و با دكترت صحبت كردم گفت بخاطر آب و هوا شماله كه شما حساسيت داري و بدنت حساس و ضعيفه .چون يه هفته نشده كه از سرماخوردگي اولت نگذشته كه دوباره مريض شدي . ماماني تا اونجاي كه سعي مي كنه نبرمت شمال و كامل خوب شدي شايد بردمت .
18 خرداد 1393

عكسهاي اتليه پرهام و عوض كردن مهد پرهام

سلام ماماني امروز روز اول رفتن به مهد جديد است چون مهد اولي كه مي بردمت مسيرش دور بود چون نزديك اداره ماماني بود و شما خسته ميشدي تو مسير رفت و برگشت خدا كنه مهد جديد خوب باشه و عادت كني . اين هم عكسهاي آتليه ات :   اينم عكس ماماني با شماست كه بدليل قانون مند بودن به سايت ني ني وبلاگ خودمو شطرنجي كردم ...
10 خرداد 1393

14 ماهگي پرهام و رفتن آتليه

سلام ماماني امروز 14 ماهگي تموم شده و رفتي تو 15 ماه مباركت باشه  عزيزم انشاله هميشه سالم و زنده باشي . ديروز با محمود رضا و خاله جون رفتيم اتليه ني ني كاج سعادت آباد تا از كوچولو مون عكس بندازن و چون موقع تولد نتونستم ببرمت آتليه بخاطر همين ديروز وقت آتليه  را دادن  ببخشيد دير شده .  عزيز مامان اولش تو آتليه پسر خوبي بود و با ژستهاي مختلف ازش عكس انداختن ولي  وقتي موقع خوابش شد  شروع به لج كردن كردو واينستاد تا ازش عكس بندازن ولي دركل خوب بود عكسشم دو هفته ديگه حاضر مي شه . و قتي عكسا آماده شد مي ذارم تو وبت عزيز مامان .    
3 خرداد 1393
1